کاوۀ دادخواه
چو ضحّاک شد بر جهان شهریار / بر او سالیان انجمن شد هزار
چو: هنگامی که / شهریار: شاه / بر او سالیان انجمن شد هزار: کنایه /
بازگردانی: وقتی ضحّاک پادشاه ایران شد، فرمانروایی او هزار سال به درازا کشید.
نهان گشت کردار فرزانگان / پراگنده شد نام دیوانگان
نهان: پنهان / کردار: رفتار / فرزانه: دانشمند، دانا / فرزانه، دیوانه: تضاد / نام دیوانگان پراگنده شد: کنایه
بازگردانی: روش زندگی و رفتار خردمندان از میان رفت و انسان هایِ دیوخو نام آور شدند(جهان به کام بدکنشان بود).
هنر خوار شد، جادویی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند
هنر: فضیلت / خوار: پست و بی ارزش / جادوی: جادوگری / گزند: آسیب / نهان، آشکارا: تضاد / هنر، جادوی: تضاد
بازگردانی: هنر و فضیلتهای اخلاقی بیارزش شد، جادوگری ارزش یافت، صداقت از بین رفت و آسیبهای اجتماعی همه جا را گرفت.
برآمد برین روزگار دراز / کشید اژدهافش به تنگی فراز
برآمد: گذشت / دراز: طولانی / دراز، فراز: جناس / اژدهافش: مانند اژدها، تشبیه، منظور ضحاک / فش: مانند، ادات تشبیه /
بازگردانی: روزگار زیادی به این منوال گذشت و (آرام آرام) ضحّاکِ چون اژدها، خوار و بیارزش شد.
چنان بُد که ضحّاک را روز و شب به نام فریدون گشادی دو لب…
بد: بود / روز و شب: تضاد، کنایه از همیشه / دو لب گشودن: کنایه از سخن گفتن / گشودن: باز کردن (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا)
بازگردانی: اوضاع به گونه ای بود که ضحّاک، روز و شب نام فریدون را بر لب داشت.
ز هر کشوری مهتران را بخواست که در پادشاهی کُند پشت راست
مهتر: بزرگتر، رئیس / در پادشاهی پشت راست کردن: کنایه /
بازگردانی: از همۀ سرزمین ها، بزرگان را فراخواند تا جایگاه خود را در پادشاهی استوار سازد.
از آن پس، چنین گفت با موبدان / که ای پرهنر با گهر بخردان
موبد: / با گهر: نژاده / بخرد: خردمند /
بازگردانی: سپس به ان گفت: ای هنرمندانِ نژاده و خردمند …
مرا در نهانی یکی دشمنست / که بر بخردان این سخن، روشن ست
واج آرایی: ن»
بازگردانی: من به صورت مخفیانه دشمنی دارم و این نکته، بر خردمندان آشکار است…
بازگردانی ,کنایه ,پادشاهی ,شد، ,خوار ,روز ,در پادشاهی ,روز و ,نام فریدون ,انجمن شد ,کنایه بازگردانی
درباره این سایت